نه سکوتی... نه موسیقی... نه حتی سیگار...
هیچ چیز و هیچ چیز این دیوانگی را تسکین نمیدهد جز عطر تنت...
کسـی چــه مـی دانــد
شایــد دست هـایـت را در جیبـم جـا گذاشتــه ای
کــه همیشـه در میــان آن بـه دنبـال چیــزی مـی گـردم!
پشیمان اند کفش هایم که این همه راه را ؛
راه آمدند با نیامدن هایت …
ﻫﻨﻮﺯ ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ
ﻭﺳﻂ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ
ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺗﺐ ﻋﺮﻕ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ
ﺑﯿﺪﺍﺭﻡ ﮐﻨﯽ ﻭ
ﺑﮕﻮﯾﯽ
ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ
ﺧﻮﺍﺏ ﻣﯽ ﺩﯾﺪﯼ
دردناک ترین جدایی ها آنهای هستند که نه کسی گفت چرا
و نه کسی فهمید چرا
اغــــوش گرمم بـاش بگـذار فراموش کنم لــحــظـه هــایی
کــه در سـرمــای بـــیــکـسـی لرزیـــدم ...
لیاقت می خواهد واژه ” ما ” شدن
لیاقت می خواهد “شریک” شدن
تو خوش باش به همین “با هم” بودن های امروزت
من خوشم به خلوت تنهایی ام
تو بخند به امروز…
من میخندم به فرداهایت
دلتـــنگی هــایــم گفــتنـی نیــست ..
نــوشتـنـی نیست ..اگــر عــاشق باشی ..
بــرایــت دیـدنــی ست . .
لمـــس کــردنی ست ..
تـــو بـگـــو ؛
دلتنگی هــایــم را دیــدی !؟
روانپزشکم ديوانه شدوقتي
چندلحظه اي ازسکوتم رابرايش معناکردم..
سرت گرم است...
مزاحمت نمیشوم،
اما بدان حرارت سرگرمیهایت 'مرا'سوزاند...
داروخانه هـم می داند کـه ما زخـم هایمان
"زیاد"
است کـه...
بقیـه پولمان را چسب زخـم می دهد !…
تورا چه به فرهاد؟
یک فرهاد بود و یک بیستون عاشقی!
تو همین یک وجب دیوار را بردار…
من باورت می کنم..
این آرامش ظاهرم
گمراهت نکند ...
در درون خانه بر دوشم
نبودنت آزار می دهدمرا..
حتی در مجازی ترین دنیای امروزی..
“من”دلبسته ام به اسمی که میدانم می فهمدمرا
من دلخوش کرده ام به دیدن نام تو
با نبودنت” این دلخوشی کودکانه را از من نگیر”
مثل قالی نیمه تمام به دارم کشیدهای یا ببافم،
یا بشکافم اول و آخر که به پای تو میافتم…
چند تکه از تو
پریشان افتاد
ته فنجانی که فالم را می گرفت…
می گفت آرام نیستی
و فردا هیچ نامه ای نخواهد آمد…
من که به هیچ دردی نمیخورم …
این دردها هستند که چپ و راست به من میخورند …
چراغها را خاموش کن!!!
نور نمی خواهم …
نگاهم که می کنی برق نگاهت من را که هیـــــــــــچ
، تمام شب را مچاله می کند …
هیـــــچوقت کســی رو پــس نــزن کــه ,
دوستــ♥ ــت داره ... مراقــــــبته ...
و نگرانــــــــــــت میشــه ...!
چـــون یــک روز بیــدار میشـــی و میبینــی ...
مـــــــــاه رو از دســــت دادی ...
وقتــی که داشــتی ســـــــتاره ها رو میشـــمردی ......!
مرد بغض نمیکند . . .
مرد گریه نمیکند . . .
مرد نمی شِکند . . .
فقط سیگاری روشن میکند
و آرام و بی صدا لابلای دود و شعر میمیرد . .
حتـی خـود خـدا هـم بـاور نمیـکنـد!!
آن همـه احسـاس پـاک مـرا چـگونه بـه بازی گرفـتـه ای؟!
دقیقه به دقیقه گوشیت رو چک کنی
و وانمود کنی که داری ساعت رو میبینی !!!
آدم دلتـــنگ ؛ حرف حالی اش نمی شود ....
لطفاً برایش فلسفه نبافید ...
چـشـمـانـَم سـفـیـد شـد
بـه جـاده هـایـے کـه..“تـو” ..مـُسـافـر هـیـچـکـدام نـبـودے...
من از تمام آسمان یک باران را میخواهم
از تمام زمین یک خیابان را
و از تمام تو . . .
یک دست که قفل شود در دست من
آدمهــایی که ایـن جملـــه رو می شنـود
خوشبخت تــریـטּ آدمــها هستنـــد:
"عیب ندآره بآ هم دُرستش می کُنیم
بــــــا همــ ــه چیــ ــز کــ ـــنار آمــ ـــدمـــ ــ....!
دلــ ـــیــلِ ایــ ــن همــه دیــ ـــوانِــ ــگـ ــے ام.....
تنـ ـــهــا بـ ـــاور جمــ ـــلـه آخـــ ـــر تــ ــوسـتـ ـــ.....
چــ ــیزے بیـــنـ ــمآن نــ ــبود.....!!!!
ما به هم نمی رسیم
امّا
بهترین غریبه ات می مانم
که تو را همیشه دوست خواهد داشت . . .
وقــتـي ازم مــي پـرسي که خوبـي و من ميگم:
اي بد نيستم..
يعني بدم !
خيلي هم بدم !!
پس نگو خدا رو شکر !
هر شب نبودنت خرج بالایی دارد.
یک قوطی کبریت،دو پاکت سیگار،و سالها سرفه ..