گرما یعنی نفس های تو...
دست های تو...
اغوش تو...
من به خورشید...
ایمان ندارم
که از فشارش چشمانم سیاهی رود
چقدر این سرگیجه ای که از مستی عشق برمی خیزد را
دوست دارم
تـــو دور میــشوی …
مــن در همیــن دور می مــانم …
پشیمـــان که شـــدی …
بــرنگــرد !
لاشـــه ی یـک دل که دیــدن نــدارد …